English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (2882 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to strike hands U دست پیمان بهم دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
promise U قول دادن پیمان بستن
promises U قول دادن پیمان بستن
to give ones faith U پیمان دادن
to perform one's oromise U پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
to pledge one's word U قول یا پیمان دادن
to vow U عهد کردن [پیمان دادن]
Other Matches
brucsels treaty organization U سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
concordat U پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
contract U پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
allied U هم پیمان
allegiant U هم پیمان
deed of covenant U پیمان
oaths U پیمان
vowed U پیمان
oath U پیمان
act U پیمان
hand U پیمان
vow U پیمان
avow U پیمان
acted U پیمان
covenants U پیمان
avowing U پیمان
avows U پیمان
covenant U پیمان
vowing U پیمان
compacting U پیمان
ally U هم پیمان
allying U هم پیمان
compact U پیمان
testament U پیمان
compacted U پیمان
agreements U پیمان
vows U پیمان
contract U پیمان
agreement U پیمان
testaments U پیمان
federate U هم پیمان
league U پیمان
leagues U پیمان
federated U هم پیمان
compaction U پیمان
lague U پیمان
troth U پیمان
promises U پیمان
handing U پیمان
treaty U پیمان
promise U پیمان
federating U هم پیمان
confederate U هم پیمان
obstriction U پیمان
convenant U پیمان
confederates U هم پیمان
pacts U پیمان
pact U پیمان
in league U هم پیمان
federates U هم پیمان
compacts U پیمان
treaties U پیمان
affiance U پیمان ازدواج
covenants U پیمان بستن
compact U پیمان معاهده
reneger U پیمان شکن
dunkrik treaty U پیمان دونکرک
renewal of the convention U تجدید پیمان
locarno treaty U پیمان لوکارنو
tripartite pact U پیمان سه جانبه
violation U پیمان شکنی
concord U یکجوری پیمان
allied U کشورهای هم پیمان
purchase notice agreements U پیمان خرید
contractor U پیمان کار
perjured U پیمان شکن
contract U کنترات پیمان .
treason U پیمان شکنی
perfidious U پیمان شکن
contract U : پیمان بستن
covenant U پیمان بستن
faith U دین پیمان
contractors U پیمان کار
conspiring U هم پیمان شدن
conspires U هم پیمان شدن
conspired U هم پیمان شدن
conspire U هم پیمان شدن
warsaw treaty U پیمان ورشو
handfast U پیمان عروسی
written contract U پیمان نامه
perfidy U پیمان شکنی
perfidiousness U پیمان شکنی
nonaligned U ناهم پیمان
offensive alliance U پیمان تهاجمی
faiths U دین پیمان
compacting U پیمان معاهده
peace pact U پیمان صلح
accord U مصالحه پیمان
abjurer or abjuror U پیمان شکن
accorded U مصالحه پیمان
compacted U پیمان معاهده
to pawn one's word U پیمان بستن
violaor U پیمان شکن
accords U مصالحه پیمان
abjuration U پیمان شکنی
warlock U پیمان شکن
compacts U پیمان معاهده
to stand in with any one U با کسی هم پیمان بودن
treaty U قرارداد پیمان نظامی
pacts U معاهده پیمان بستن
perfidiously U ازروی پیمان شکنی
pact U معاهده پیمان بستن
treaties U قرارداد پیمان نظامی
to keep to one's word U درست پیمان بودن
perjurious U ناشی از پیمان شکنی
confederacies U ایالات هم پیمان هم پیمانی
casus fofderis U هدف انعقاد پیمان
conventions U پیمان نامه انجمن
quadruple pact U پیمان چهار جانبه
cento U سازمان پیمان مرکزی
alliances U پیمان بین دول
adhesion U الحاق دولتی به یک پیمان
forswore U پیمان شکنی کرد
alliance U پیمان بین دول
casus fofderis U سبب انعقاد پیمان
brian kellogg U پیمان بریان کلوگ
pact of non aggression U پیمان عدم تجاوز
contracting officer U افسر متصدی پیمان
convention U پیمان نامه انجمن
pacific security pact U پیمان امنیت پاسفیک
contractor plant U کارخانه پیمان کار
confederacy U ایالات هم پیمان هم پیمانی
capitulating U پیمان تسلیم بستن
forswearing U پیمان شکنی یانقض
nato forces U نیروهای پیمان ناتو
forswears U پیمان شکنی یانقض
breach of promise U شکستن پیمان ازدواج
capitulates U پیمان تسلیم بستن
to fly away from an agreement U پیمان شکنی کردن
locarno treaty U پیمان منعقدبین المان
promise of marriage U قول یا پیمان عروسی
forswear U پیمان شکنی یانقض
Bilateral contract. U پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
capitulated U پیمان تسلیم بستن
to forswear oneself U پیمان شکنی کردن
capitulate U پیمان تسلیم بستن
Old Testament U پیمان یا وصیت قدیم
allied headquarters U قرارگاه کشورهای هم پیمان
they are sworn frends U با هم پیمان دوستی بسته اند
league U هم پیمان شدن گروه ورزشی
leagues U هم پیمان شدن گروه ورزشی
stipulates U پیمان بستن تصریح کردن
stipulate U پیمان بستن تصریح کردن
to enter into an agreement U پیمان یا قراردادی منعقد کردن
treaties U قرار داد پیمان نامه
north atlantic treaty organization (nato U سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
to forfeit ones word U پیمان پکستن بدقول درامدن
accorded U پیمان غیررسمی بین المللی
accords U پیمان غیررسمی بین المللی
accord U پیمان غیررسمی بین المللی
value cost contract U پیمان بستن با قیمتهای پایه
to plight oneself to a person U پیمان نامزدی با کسی بستن
stipulating U پیمان بستن تصریح کردن
treaty U قرار داد پیمان نامه
in treaty U مشغول مذاکره و عقد پیمان
abjuratory U پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
privity in contract U انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
hagiographa U بخش سوم کتاب پیمان کهن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
handfast U دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
NATO U مخفف ناتو سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
covenantor U اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
seato forces U نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
eastern european mutual assisstance trea U پیمان کمک متقابل اروپای شرقی treaty warsaw
rio treaty U پیمان منعقد بین کلیه کشورهای نیمکره غربی به استثناء کانادا
north atlantic treaty organization (nato U پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
central treaty organization U سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
purchase request U درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
to perjure oneself U پیمان شکنی کردن نقض عهد کردن
written agreement U موافقت نامه پیمان نامه
statute of fraud U قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
Recent search history Forum search
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1Profiles are unique pages where one can ‘‘type oneself into being’’
1to take a spell at whell
1Poked back
4express, overexpression
2and had to spend a good hour tidying it up!!
2and had to spend a good hour tidying it up!!
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com